- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوخت به داغ غم چنان دل که نماند ازو نشان پیش من آدمی نشین آتش جان من نشان
2 بینو مرا ز تشنگی آمده بود جان به لب داد ز آب زندگی خال لب توأم نشان
3 تا فکنی به زیر با جان جهانیان همه دست ز آستین بکش دامن زلف برفشان
4 پند و نصیحت کسان تلخ کنند عیش من ناصع تلخ گوی را چاشنی زلب چشان
5 مستی ما ز چشم تو سر به جنون کشد یقین چون بکرشمه از جمله شدیم سرخوشان
6 من نه به اختیار خود می روم از قفای تو آن دو کمند عنبرین می کشدم کشان کشان
7 بهر پری اگر کسی عوده بر آتش افکند سوخت کمال عود جان از هوس پریوشان