ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی از کمال خجندی غزل 968

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی

1 ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی

2 آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی آن نقطه نه خال است که سریست آلهی

3 رویت به غلامی دلم خط به در آورد میداد بر آن خط دل من نیز گواهی

4 تو جان طلبی از من و من بوس چه پرسی هردم که چه خواهی تو ز ما هرچه تو خواهی

5 خون همه بیراهه بریزی و چو بینیم یک روز براهت همه گوئیمه براهی

6 ای رفته بفکر نقش زلف بدست آر تدبیر رسن کن که فرو رفته بچاهی

7 نقش دهن تنگ تو در چشم کمال است چون چشمه حیوان شده پنهان به سیاهی

عکس نوشته
کامنت
comment