-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی
2 آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی آن نقطه نه خال است که سریست آلهی
3 رویت به غلامی دلم خط به در آورد میداد بر آن خط دل من نیز گواهی
4 تو جان طلبی از من و من بوس چه پرسی هردم که چه خواهی تو ز ما هرچه تو خواهی
5 خون همه بیراهه بریزی و چو بینیم یک روز براهت همه گوئیمه براهی
6 ای رفته بفکر نقش زلف بدست آر تدبیر رسن کن که فرو رفته بچاهی
7 نقش دهن تنگ تو در چشم کمال است چون چشمه حیوان شده پنهان به سیاهی