از خطّ تو شد بنفشه را پشت بخم از کمال‌الدین رباعی 642

1 درد دل از حد گذشت و یار نداند دل همه غم گشت و غمگسار نداند

2 شد ز ضعیفی تنم چنان که گر او را گیری صد بار در کنار نداند

1 هر که اندر موسم گل همچو گل می خواره نیست آنچنان پندار کوخود در جهان یکباره نیست

2 نرگس صاحب نظر تا دید احوال جهان اختیارش از جهان جز مستی و نظّاره نیت

1 نگار دل سیاهم لاله رنگیست چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست

2 چو بیماریست چشم نا توانش که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست