1 از دست غم تو تا توانست دلم سرگشته ز غم گرد جهانست دلم
2 هرچند که بالاش بلاییست بلند در بند قد سرو روانست دلم
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 ای خجل از شرم رویت آفتاب وی ز تاب هجر تو دلها کباب
2 آتش دل را دوا می خواستم از طبیب و صبر فرمودم جواب
1 بشکست چشم مست تو جانا خمار ما بربود زلف شست تو از دل قرار ما
2 از آه بی دلان که برآرند صبحدم آشفته گشت زلف تو چون روزگار ما