- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سر کوی تو ما بی سر و سامان رفتیم تشنه و مرده ز سرچشمه حیوان رفتیم
2 ما چو یعقوب به مصر، از پی دیدار عزیز آمدیم اینک و با کلبه احزان رفتیم
3 چند گویند رقیبان به غریبان فقیر که گدایان بروید از در ما، هان رفتیم
4 سالها ما به امید نظری سرگردان بر سر کوی تو گشتیم و به پایان رفتیم
5 چون مگس گر ز سر خوان تو ما را راندند تو مپندار که ما از سر این خوان رفتیم
6 ما چو آب گذران در قدم سرو سهی سر نهادیم خروشنده و گریان رفتیم
7 بلبلانیم چو ما را ز بهار تو نبود هیچ برگی و نوایی ز گلستان رفتیم
8 ما نکردیم گناهی حرجی بر ما نیست جان سپردیم به عشق تو و بیجان رفتیم
9 سر من رفت و نرفتم ز سر پیمانت للهالحمد که ما با سر و پیمان رفتیم
10 عشق چون بیسر و پایی مرا پیش تو دید گفت حیف است که ما بر سر سلمان رفتیم