1 ای از تو به باغ هر گلی را رنگی هر مرغی را ز شوق تو آهنگی
2 با کوه از اندوه تو رازی گفتند برخاست صدای ناله از هر سنگی
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام
1 چون سوی اینان لئیمی پی برد لقمه ای چند از طعام وی خورد
2 چون بخواند سفله دیگر مرا سویش آن لذت شود رهبر مرا
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت