1 ای از تو، پریشان نظری آینه ها را از عکس تو در شیشه پری، آینه ها را
2 کرده ست نظربازی آن خط زره پوش مشهور به آهن جگری، آینه ها را
3 رحمی کن و از پرده برون آ که سراغت تا چند کند در به دری، آینه ها را؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 جان تازه ز تردستی ابر است جهان را آبی به رخ آمد، چه زمین را چه زمان را
2 افلاک شد از عکس گل و لاله شفق رنگ مشّاطهٔ نوروز بیاراست جهان را
1 زهی از خار خارت شعله در جان، گلستانها را ز لعلت، مهر خاموشی به لب، سوسن زبانها را
2 بهار عارضت هر گوشه، صد بیخانمان دارد زدند آتش ز شوقت، عندلیبان آشیانها را
1 کشم آهی ز دل کامشب برد از دیده خوابش را گذارد نعل بر آتش، سمند پرشتابش را
2 دلی در دست بی پروا نگار غافلی دارم که در آتش ز خاطر می برد مستی، کبابش را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **