1 ای از تو، پریشان نظری آینه ها را از عکس تو در شیشه پری، آینه ها را
2 کرده ست نظربازی آن خط زره پوش مشهور به آهن جگری، آینه ها را
3 رحمی کن و از پرده برون آ که سراغت تا چند کند در به دری، آینه ها را؟
1 حلاوت در مذاقم نیست آب زندگانی را نفس باشد رگ تلخی، شراب زندگانی را
2 پر پرواز باشد رنگ و بوی مستعار او وفا نبود گل پا در رکاب زندگانی را
1 مپسند تشنه لب، دل اندوه پیشه را یارب ز سنگ فتنه نگهدار شیشه را
2 ظاهر شدی به عالمیان، عجز کوهکن گر می فتاد با دل ماکار، تیشه را
1 به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما رسیده است به شب، روز زندگانی ما
2 به ما قفس وطنان، نوبهار می خندد خزان رسید و نشد فصلگل فشانی ما