- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد
2 کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد
3 عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش کاعتماد این همه بر باد هوا نتوان کرد
4 عاشقان را به جفا خواه بکش خواه ببخش حاکمی، هرچه کنی چون و چرا نتوان کرد
5 مکن آهنگ جدایی که به شمشیر اجل شهرگ جان مرا از تو جدا نتوان کرد
6 غره وعده فردا شده، امروز ببین که بدان نسیه چنین نقد رها نتوان کرد
7 بر تن عارف اگر خرقه نباشد سهل است هست آن زهد که در زیر قبا نتوان کرد
8 بر سر دیده کنم جای خیالت زانرو که نظرگاه خیالت همه جا نتوان کرد
9 هر طبیبی که شد از درد نسیمی آگاه گفت با درد به سر بر، که دوا نتوان کرد