ای از تو هزار فتنه از ابن یمین فریومدی غزل 276

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ای از تو هزار فتنه بر پای

1 ای از تو هزار فتنه بر پای بنشین و قبای بسته بگشای

2 از آینه دل سیاهم زنگی که ز هجر تست بزدای

3 تا سبزه دمید بر گل تر تا برگ بنفشه شد سمن سای

4 چون از لب تو سخن سرایم طوطی نبود چو من شکر خای

5 ای دل چو هوای دلبرت هست زین پس بر ما عفاف منمای

6 زیرا که بر خرد محال است مستوری و عاشقی بیکجای

7 با عشق مزن دم صبوری خورشید فلک بگل میندای

8 چون ابن یمین ز خود برون آی بر تارک نام و ننگ نه پای

عکس نوشته
کامنت
comment