- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل صدزبان چون جمع شد، یک گوش گردد همچو گل
2 قسمت دل از وصال او به جز خمیازه نیست پای تا سر گر همه آغوش گردد همچو گل
3 چشم زخمی حسن او در کار دارد، دور نیست با خس و خاشاک اگر همدوش گردد همچو گل
4 غیر مشکل گر تواند از منت پوشیده داشت آتش حسن تو کی خسپوش گردد همچو گل
5 رشک میآید مرا بر آن که در گلشن سلیم ساغی بر سر کشد، بیهوش گردد همچو گل