1 از حادثه گر چرخ شود زیر و زبر عشق ازلی را نبود هیچ خطر
2 از باد خزان زرد شود برگ، نه شاخ از آفت فرع، اصل را نیست ضرر
1 نیست باکی گر به دستم غنچه سیراب نیست در دل من غنچه پیکان او نایاب نیست
2 جلوه صبح است شامم را به یاد روی دوست آسمان را بر شب من منت مهتاب نیست
1 باغی که گلش بو ندهد عشق مجازست تخمی که کسش برنخورد، اشک نیازست
2 خواری و عزیزی به هم آمیخته در عشق هرگام درین بادیه صد شیب و فراز است
1 کی حرف ملامت شکند خاطر ما را؟ خصمی به چراغم نبود باد صبا را
2 در سایه دیوار خودم خفته غمی نیست گر بر سر من سایه نیفتاد هما را