ای ز خورشید جمالت ماه را شرمندگی از جامی غزل 947

ای ز خورشید جمالت ماه را شرمندگی

1 ای ز خورشید جمالت ماه را شرمندگی با گدایان تو شاهان در مقام بندگی

2 پرده از عارض برافکندی که من ماه توام وه که دارد کوکب طالع بدین فرخندگی

3 شوکت شاهی متاعی نیست در بازار عشق نیستی می باید و مسکینی و افکندگی

4 شد خراب از گریه بسیار چشم من بلی خانه را آفت رسد چون پر شود بارندگی

5 جامی از درد فراق و داغ هجران مرده بود بار دیگر نکهت وصل تو دادش زندگی

عکس نوشته
کامنت
comment