از آفتاب روی تو عالم پر از اسیری لاهیجی غزل 84

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

از آفتاب روی تو عالم پر از ضیاست

1 از آفتاب روی تو عالم پر از ضیاست هر ذره را ز مهر جمال تو صد صفاست

2 یکدم نقاب زلف ز رخسار برفکن با عاشقان نما که جهان از چه رو فناست

3 از جلوه های عشق پرآوازه شد جهان آفاق سربسر زدم عشق پر صداست

4 زاهد اگر مخالف عشقی زکج رویست گر راست میروی ره عشاق با نواست

5 زحمت مکش طبیب بدرمان درد عشق زیرا که درد عشق عجب درد بی دواست

6 گر صد جفا و جور کند یار هر زمان ای دل صبور باش که آخر همان وفاست

7 بیگانه شد ز خویش و ز شادی فراغ یافت جانی که او بدرد و غم عشق آشناست

8 تا جان من قبول غم عشق یار شد زین غم بصد بلا دل غم دیده مبتلاست

9 انصاف و راستی اگرت هست مدعی قلاش ورند همچو اسیری بگو کجاست

عکس نوشته
کامنت
comment