1 از خاک و ز آب آدم و بود و وجود هم آتش و آب تابع و لازم بود
2 سی و دو خط خدا به وجه آدم هرکس که بخواند چون ملک کرد سجود
1 می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا
2 شسته بودم ز می و جام و قدح دست ولی می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا
1 صاحب نظران قیمت سودای تو دانند خورشیدپرستان سبق عشق تو خوانند
2 بردار ز رخ دامن برقع که محبان از شوق جمال گل تو جامه درانند
1 گفتمش زلف تو مأوایی خوش است گفت خوبان را همه جایی خوش است
2 گفتمش همتا ندارد قامتت گفت چشمم نیز همتایی خوش است