1 از شدت دست تنگی و محنت برد در خیمه ما نه خواب یابی و نه خورد
2 در تابه و صحن و کاسه و کوزهٔ ما نه چرب و نه شیرین و نه گرم است و نه سرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عزم کجا کردهای باز که برخاستی موی به شانه زدی زلف بیاراستی
2 ماه چو روی تو دید گفت زهی نیکوی سرو که قد تو دید گفت زهی راستی
1 باد صبا جیب سمن برگشاد غلغل بلبل به چمن در فتاد
2 زنده کند مردهٔ صد ساله را باد چو بر گل گذرد بامداد
1 ای ترک چشم مستت بیمار خانهٔ دل زلف تو دام جانها خال تو دانهٔ دل
2 آنجا که ترک چشمت شست جفا گشاید تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به