1 از شدت دست تنگی و محنت برد در خیمه ما نه خواب یابی و نه خورد
2 در تابه و صحن و کاسه و کوزهٔ ما نه چرب و نه شیرین و نه گرم است و نه سرد
1 هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت یکدم خیال روی توام از نظر نرفت
2 جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
1 یارب از کرده به لطف تو پناه آوردیم به امید کرمت روی به راه آوردیم
2 بر سر نفس بدآموز که شیطان رهست از ندامت حشر از تو به سپاه آوردیم
1 باد صبا جیب سمن برگشاد غلغل بلبل به چمن در فتاد
2 زنده کند مردهٔ صد ساله را باد چو بر گل گذرد بامداد