از غم عشقت جگر خون است باز از عراقی غزل 134

عراقی

عراقی

عراقی

از غم عشقت جگر خون است باز

1 از غم عشقت جگر خون است باز خود بپرس از دل که او چون است باز؟

2 هر زمان از غمزهٔ خونریز تو بر دل من صد شبیخون است باز

3 تا سر زلف تو را دل جای کرد از سرای عقل بیرون است باز

4 حال دل بودی پریشان پیش ازین نی چنین درهم که اکنون است باز

5 از فراق تو برای درد دل صد بلا و غصه معجون است باز

6 تا جگر خون کردی، ای جان، ز انتظار روزی دل، بی‌جگر خون است باز

7 از برای دل ببار، ای دیده خون زان که حال او دگرگون است باز

8 گر چه می‌کاهد غم تو جان و دل لیک مهرت هر دم افزون است باز

9 من چو شادم از غم و تیمار تو پس عراقی از چه محزون است باز؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر