1 از درد نیافت ضعف بر چشمم دست وین پرده تار، گریه بر دیده نبست
2 از آمدن پیک خیالت به دلم برخاست ز دل غبار و بر دیده نشست
1 باغی که گلش بو ندهد عشق مجازست تخمی که کسش برنخورد، اشک نیازست
2 خواری و عزیزی به هم آمیخته در عشق هرگام درین بادیه صد شیب و فراز است
1 کی حرف ملامت شکند خاطر ما را؟ خصمی به چراغم نبود باد صبا را
2 در سایه دیوار خودم خفته غمی نیست گر بر سر من سایه نیفتاد هما را
1 نیست باکی گر به دستم غنچه سیراب نیست در دل من غنچه پیکان او نایاب نیست
2 جلوه صبح است شامم را به یاد روی دوست آسمان را بر شب من منت مهتاب نیست