- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از درد منال ای دل چون نیست تو را درمان هر درد بود در دل درد تو بود بر جان
2 هستی تو طبیب دل با کس نتوانم گفت تو جانی و جان از دل چون درد کند پنهان
3 یا چاره دردم کن از وصل شبی جانا یا دست به خونم کن و ز درد مرا برهان
4 هر چند بود مشکل دردی که دوایش نیست این درد من مسکین پیش تو بود آسان
5 سامان نبود ما را از مایه سودایی آن سر که در او سود است خود چون بودش سامان
6 آمد ز صبا بویی از گلشن جان باری چون جنّت فردوس است امروز سرابستان
7 بسیار مخور غصّه چون عمر نمی ماند داد طرب و شادی ای دل ز جهان بستان