از درد منال ای دل چون از جهان ملک خاتون غزل 1115

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از درد منال ای دل چون نیست تو را درمان

1 از درد منال ای دل چون نیست تو را درمان هر درد بود در دل درد تو بود بر جان

2 هستی تو طبیب دل با کس نتوانم گفت تو جانی و جان از دل چون درد کند پنهان

3 یا چاره دردم کن از وصل شبی جانا یا دست به خونم کن و ز درد مرا برهان

4 هر چند بود مشکل دردی که دوایش نیست این درد من مسکین پیش تو بود آسان

5 سامان نبود ما را از مایه سودایی آن سر که در او سود است خود چون بودش سامان

6 آمد ز صبا بویی از گلشن جان باری چون جنّت فردوس است امروز سرابستان

7 بسیار مخور غصّه چون عمر نمی ماند داد طرب و شادی ای دل ز جهان بستان

عکس نوشته
کامنت
comment