از درد دوری تو جانا از جهان ملک خاتون غزل 659

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از درد دوری تو جانا دلم بفرسود

1 از درد دوری تو جانا دلم بفرسود صبر و قرار یکسر عشقم ز دست بربود

2 گر باورت نباشد از ما غم جهان را تو سیم اشک ما بین بر چهره زراندود

3 دیدی که در فراقت ای نور هر دو دیده نارم به دل فتاده روی مرا چو به بود

4 بگذاشتی به دردم وز پیش ما برفتی آری مگر نگارا دلخواه تو چنین بود

5 کاندر غم فراقت جان را دهم به خواری گرچه نبود ما را در غم امید بهبود

6 آهم به هفت گردون رفت از غم فراقت آری از آتش دل پنهان نمی شود دود

7 از وصل خود زلالی بر جان تشنه لب ریز ورنه به آب دیده شستن نداردم سود

8 بیچاره دل به هجران جان داد در همه عمر ای نور دیده یک شب در صحبتت نیاسود

عکس نوشته
کامنت
comment