- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بس که تو را خوی، به عشاق گران است بی قدر متاع سر بازار تو جان است
2 ته جرعه ای از ناز به گلزار فشاندی زان روز، لب غنچه ز خونابه کشان است
3 جان رفت و نکردی گذری بر سر خاکم دل خون شد و مغروری ناز تو همان است
4 زبن پیش چنین در نظرت خار نبودم هم بزم رقیبان شده ای، این گل آن است
5 گر پشت دو تا شد، سر سرو تو سلامت غم نیست اگر پیر شدم، عشق جوان است
6 گلگونه دولت نبود در خور مردان این غازه گری، لایق رخسار زنان است
7 ز افسانهٔ گرم تو حزین ، جان و دلم سوخت فریادکه این نالهٔ آتش نفسان است