از بس که تو را خوی، به عشاق از حزین لاهیجی غزل 217

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

از بس که تو را خوی، به عشاق گران است

1 از بس که تو را خوی، به عشاق گران است بی قدر متاع سر بازار تو جان است

2 ته جرعه ای از ناز به گلزار فشاندی زان روز، لب غنچه ز خونابه کشان است

3 جان رفت و نکردی گذری بر سر خاکم دل خون شد و مغروری ناز تو همان است

4 زبن پیش چنین در نظرت خار نبودم هم بزم رقیبان شده ای، این گل آن است

5 گر پشت دو تا شد، سر سرو تو سلامت غم نیست اگر پیر شدم، عشق جوان است

6 گلگونه دولت نبود در خور مردان این غازه گری، لایق رخسار زنان است

7 ز افسانهٔ گرم تو حزین ، جان و دلم سوخت فریادکه این نالهٔ آتش نفسان است

عکس نوشته
کامنت
comment