از لب میگون تو پرهیزگاران را چه از جامی غزل 517

از لب میگون تو پرهیزگاران را چه حظ

1 از لب میگون تو پرهیزگاران را چه حظ لذت می مست داند هوشیاران را چه حظ

2 ای امید ما همه از تو به نومیدی بدل غیر نومیدی ز تو امیدواران را چه حظ

3 یافت با سنبل ز جعد مشکسایت شمه ای ورنه از طوف چمن باد بهاران را چه حظ

4 خاک پایت گر نباشد جای بالین زیر سر بر سر کوی تو شبها خاکساران را چه حظ

5 گرنه هر سو بلبلی چون من زند دستان شوق از بهار خوبی آخر گل عذاران را چه حظ

6 من ز بخت خود لگد کوبم به راه آن سوار ورنه از آزردن موران سواران را چه حظ

7 دیده بی خواب جامی گشت ازان رخ بهره مند از فروغ مه به جز شب زنده داران را چه حظ

8 دیده بیخواب جامی گشت ازان رخ بهره مند از فروغ مه بجز شب زنده داران را چه حظ

عکس نوشته
کامنت
comment