1 از حد چو برفت ماجرای من و غم گفتم که بنامه در از آن شرح دهم
2 خود ز آب سرشک و آتش سینه بهم نه رنگ دوات ماند و نه آب قلم
1 هر که اندر موسم گل همچو گل می خواره نیست آنچنان پندار کوخود در جهان یکباره نیست
2 نرگس صاحب نظر تا دید احوال جهان اختیارش از جهان جز مستی و نظّاره نیت
1 باد صبا بین که چها می کند کس نکند آنچه صبا می کند
2 مست بگلزار رود بامداد عربده با شاخ و گیا میکند
1 سزد گر غنچه چون من دلخوش آمد که گل سوی چمن شاد و کش آمد
2 بمطرب می دهد بلبل سه ضربه که نقش عشرت از نرگس شش آمد