از نور یار چون نفسم خانه از عرفی شیرازی مثنوی 44

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

از نور یار چون نفسم خانه روشنست

1 از نور یار چون نفسم خانه روشنست بیرون برید شمع که کاشانه روشنست

2 نازم بفیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشنست

3 از حسن دوست دمبدم اسرار گفتن است هر چند قدر گوهر یکدانه روشنست

4 صد شمع سوختم که خرد بیش بردمد پنداشتم که دیده فرزانه روشنست

5 محرم چه آگه از الم بی نصیبی است داغیست این که بر دل دیوانه روشنست

6 ای شیخ شهر تیره دلانرا چراغ باش دلهای ما زگریه مستانه روشنست

7 گفتی که روشن است مرا خانه امید؟ آتش بخانمان زده و خانه روشنست

8 عرفی خطای ما و تو محتاج عذر نیست عذر خطای مردم دیوانه روشنست

عکس نوشته
کامنت
comment