-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را
2 نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را
3 شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست شیون آموزی چه حاجت شخص ما تمدیده را
4 خونخور و خاموش همچون غنچه سر بسته باش همچون گل منما به کس این نامه پیچیده را
5 همچو شمع از سر بریدن شعلهام افزون شود گر چه یارای سخن نبود سر ببریده را
6 دیدی ای دل عاقبت بر من چسان بیگانه کرد جور آن برگشته مژگان بخت برگردیده را
7 ای که منع (صامت) از افغان نمودی کس نکرد منع دست و پا زدن صید به خون غلطیده را