1 از فقد شعیرم اسب و استر همه مرد ور هست زری به شعر بایست شمرد
2 وین بار گران که بستم این جان از شعر احمال سفر به دوش خود باید برد
1 رشتی علی از حجره سوی دشت مرو با ساده رخان جانب گلگشت مرو
2 تبریز نشین و درس خوان، آدم شو سنگین بنشین، سبک مشو، رشت مرو
1 تعجب ها جلایر کرد زان ریش شده جویای حال آن بد اندیش
2 بگفتش: ریش تو چون شد که این است حقیقت بوده پریاکم چنین است؟
1 ای بدیع آهستهتر رو، بس بدیع است این که تو، شعر چون من شاعری را شاهد خود میکنی
2 من چنان گویم که: حرف زشت را زیبا کنم تو چنان گویی که: لفظ خوب را بد میکنی
1 صاحبا نه ملکا هم نه، چرا؛ ز آن که ترا مدحت از وصف برون است نه جای لقب است
دستخط شریف در زمانی که قلعه یاغی گرفته شده بود و مال سرکشان کربلا بتاراج قشون رفته رسید. جای ماها در زیارت خالی بود و جای شما در نهب و غارت. متاع کفر و دین بی مشتری نیست. ,
1 جلایر: شاه ظل کردگارست پناه او امان از روزگارست
2 دعای شاه عباس جوان بخت که ز آغازست او شایسته تخت،