1 از فقد شعیرم اسب و استر همه مرد ور هست زری به شعر بایست شمرد
2 وین بار گران که بستم این جان از شعر احمال سفر به دوش خود باید برد
1 لابهاء لادهاء لابیان لاعباره فیما ذاتدعی یا مدهی شغل الوزاره
2 ابقطرام قواره ام بقدکالمناره ام بغارین لکل منهما الف مغاره
1 شعری که ز طبع فاضل عهد بود نه شعر بود که شکر و شهد بود
2 ماند مریم به فکر بکرش اما، عیسی اگرش عرش برین مهد بود
1 صاحبا ای که به میدان سخن دانی چون تو یک مرد ندیدم که سوار آید
2 به هنر فخر نمایند و تو آن ذاتی که هنر را به وجود تو فخار آید