1 از لذت عاشقی چومسرور شوی در لشگر عاشقان چو منصور شوی
2 از ظلمت خود اگر دمی دور شوی در نور شوی و عاقبت نور شوی
1 گر دل برفت، مسکن جانها بکوی تست گر عقل رفت، جرعه ما در سبوی تست
2 در جان ما ز بحر صفا شبنمی نماند ما خوشدلیم کآب سعادت بجوی تست
1 ای ساقی جان بخش، که در جام تو جانست پر کن قدح باده، که دل در خفقانست
2 آن سرو روان رفت بهر جای که دل داشت جان و دل ما در پی آن سرو روانست
1 ز درد عشق اگر جان غریق بحر بلاست هزار شکر که دل در مقام صبر و رضاست
2 حریف بزم قلندر کسی تواند بود که در طریق محبت ز جان و دل برخاست