1 از دل گله ی ما ره اظهار نداند عاشق بود آن طفل که گفتار نداند
2 تعلیم ازان گیر که گفتار نداند شاگرد کسی باش که بسیار نداند
3 آن خسته دلانیم که ویرانی ما را همسایه ی دیوار به دیوار نداند
4 در عشق، کسی را خبر از راز دلم نیست آتش به سرم سوزد و دستار نداند
5 رحم است به حیرانی آن کز چمن وصل چون سرو به پا خیزد و رفتار نداند
6 با یار سلیم این همه اظهار وفا چیست عیب گهر آن به که خریدار نداند