-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از روی دل ز عاجزی خود خجل مباش پامال خصم خویش چو خون بحل مباش
2 همچون غبار، گاه برانگیز خویش را افتاده زیر پا چو زمین متصل مباش
3 دامان روزگار فراخ است، می بنوش شاید گشایشی رسدت، تنگدل مباش
4 هرگز مباش در پی لغزیدن کسی تا خاک راه خلق توان بود، گل مباش
5 رحمی به مور خسته کن ای پادشاه حسن جم باش و همچو خاتم جم سنگدل مباش
6 از شکوه ای که کردی ازان بی وفا سلیم او منفعل نگشت، تو هم منفعل مباش