از روی دل ز عاجزی خود خجل از سلیم تهرانی غزل 704

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

از روی دل ز عاجزی خود خجل مباش

1 از روی دل ز عاجزی خود خجل مباش پامال خصم خویش چو خون بحل مباش

2 همچون غبار، گاه برانگیز خویش را افتاده زیر پا چو زمین متصل مباش

3 دامان روزگار فراخ است، می بنوش شاید گشایشی رسدت، تنگدل مباش

4 هرگز مباش در پی لغزیدن کسی تا خاک راه خلق توان بود، گل مباش

5 رحمی به مور خسته کن ای پادشاه حسن جم باش و همچو خاتم جم سنگدل مباش

6 از شکوه ای که کردی ازان بی وفا سلیم او منفعل نگشت، تو هم منفعل مباش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر