از فیض عشق دید بسی فتح از جویای تبریزی غزل 798

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

از فیض عشق دید بسی فتح باب دل

1 از فیض عشق دید بسی فتح باب دل دریای رحمت است چو گردید آب دل

2 پیکان دل شکار کمان ابروی مرا زنجیر ساز آمده از پیچ و تاب دل

3 چشمم ز جوش اشک شود بحر موج خیز در سینه دور ازو چو کند اضطراب دل

4 هر لاله اش شمیم کباب جگر دهد جایی که خون فشان گذرد چون سحاب دل

5 از فیض اشک هر مژه ام چو نرگ گلیست تا خورده از طرات حسن تو آب دل

6 در چار موجه کشتی تن از عناصر است دارد عبث ملاحظه از انقلاب دل

7 پاشند در خمار شراب نگاه او جویا ز بخت شور نمک بر کباب دل

8 کسی است در طلبت حکمران کشور دل که از گداز نفس ریخت می به ساغر دل

9 در آب گوهر مقصود می شوی غواص اگر به بازوی همت شدی شناور دل

10 سراغ خلوت دلدار یافتم در خویش زدم ز داغ تمنا چو حلقه بر در دل

11 رسد به ساحل مقصود زورق سعیش تنی که یافت ز طوفان عشق لنگر دل

12 به غیر آتش عشقی به سینه ام جویا بسان ماهی بی آب شد سمندر دل

عکس نوشته
کامنت
comment