1 از مه قدحی نهاده بر کف گردون یاران گه خواب نیست خیزید کنون
2 ما نیز به کام خود قدح برگیریم نتوان بودن ز دور گردون بیرون
1 مکن ای دوست ملامت من سودایی را که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را
2 صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را
1 ترکم زمی مغانه سرمست میآمد و عقل رفته از دست
2 مخمور ز باده چشم جادو شوریده ز باد زلف چون شست
1 چشم مستانه تو آفت هشیاران است فتنه و عربده او همه با یاران است
2 سر بوسیدن پای تو نه تنها ماراست این خیالیست که اندر سر بسیاران است