از برگ گل که نسیم عبیر می‌آید از کمال خجندی غزل 435

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

از برگ گل که نسیم عبیر می‌آید

1 از برگ گل که نسیم عبیر می‌آید نسیم اوست از آن دل‌پذیر می‌آید

2 حدیث کوثرم از یاد می‌رود به بهشت چو نقش روی و لبش در ضمیر می‌آید

3 برپخت خون عزیزان عجب‌تر آنکه هنوز از خردی از دهنش بوی شیر می‌آید

4 ندیدم آن رخ و از غم شدم بر آن در پیر جوان همی‌رود آنجا و پیر می‌آید

5 بیا به حلقه رندان که این چنین منظور میان اهل نظر بی‌نظیر می‌آید

6 کسی که جامه برد بر قدرت کی آید راست به لطف چو بیش از حریر می‌آید

7 کمال دیده نخواهد ز قامتت بردوخت اگر معاینه بیند که تیر می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment