از شعله آه من جهان سوخت از آشفتهٔ شیرازی غزل 143

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

از شعله آه من جهان سوخت

1 از شعله آه من جهان سوخت تنها نه زمین که آسمان سوخت

2 این آتش و آب دیده و دل هم وهم بشست و هم گمان سوخت

3 کی سوز دلم نهان بماند زین داغ که مغز استخوان سوخت

4 این سوز نهفته درون را گفتم که بگویمش زبان سوخت

5 فریاد که پیک آه مجنون در قافله بود کاروان سوخت

6 این خضر که بود کاندرین راه از آب حیات همرهان سوخت

7 آه دل من شدت عنان گیر هشدار که اسب وهم عنان سوخت

8 مرغ دل من بسینه از شوق ققنس صفت اندر آشیان سوخت

9 بلبل زفراق گل چو نالید تنها نه که باغ باغبان سوخت

10 میخواست که سوز عشق سنجد آشفته مرا بامتحان سوخت

11 نه عقل بجا بماند و نه دین از شعله عشق این و آن سوخت

عکس نوشته
کامنت
comment