1 از آتش دل شمع طرب را مانم وز شعله آه سوز تب را مانم
2 دور از لب خندان تو ای صبح امید از ناله زار مرغ شب را مانم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خویشتنداری و خموشی را هوشمندان حصار جان دانند
2 گر زیان بینی از بیان بینی ور زبون گردی از زبان دانند
1 رهی به گونه چون لاله برگ غره مباش که روزگارش چون شنبلید گرداند
2 گرت به فر جوانی امیدواریهاست جهان پیر ترا ناامید گرداند
1 چو گل ز دست تو جیب دریدهای دارم چو لاله دامن در خون کشیدهای دارم
2 به حفظ جان بلا دیده سعی من بیجاست که پاس خرمن آفت رسیدهای دارم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به