ای از رخت فکنده سپر از انوری ابیوردی قصیده 15

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

ای از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب

1 ای از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب

2 آنجا که راستیست ندارند در جمال پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب

3 بندند گر دهی تو اجازت چو بندگان در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب

4 از موی تو ربوده نشان مشک و غالیه وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب

5 از ماه و آفتاب بهی تو که نیستند با دو عقیق همچو شکر ماه و آفتاب

6 در صف نیکوان به مقام مفاخرت خواهند از رخ تو نظر ماه و آفتاب

7 باشند با جمال تو حاضر به وقت لهو در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب

8 خاقان کمال دولت و دین آنکه بر فلک از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب

9 محمود صفدری که ز لطف و ز عنف او گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب

10 بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب

11 بفزود عز و دولت او ملک و جاه را چونان که لون و طعم ثمر ماه و آفتاب

12 از شخص او نگشته جدا جاه و مفخرت وز حکم او نکرده گذر ماه و آفتاب

13 بنموده در ولی و عدو و خلقش آن اثر کاندر قصب نموده گهر ماه و آفتاب

14 آفاق را جمال ز جاه و جلال اوست جاه و جمال اوست مگر ماه و آفتاب

15 شاها نهند اگر تو اشارت کنی به فخر بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب

16 تو ماه و آفتابی اگر در جبلت‌اند محض سخا و عین هنر ماه و آفتاب

17 بی‌عزم و بی‌لقای تو در سرعت و ضیاء ننهاده گام و نا زده بر ماه و آفتاب

18 اندر ظلال موکب میمون عزم تو دارند شغل و پیشه سفر ماه و آفتاب

19 بر قمع دشمنان تو هر لحظه می‌کشند لشکر به جایگاه دگر ماه و آفتاب

20 از کنج سعد هر شب و هر روز نزد تو آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب

21 تا مانده‌اند سخرهٔ فرمان ایزدی در قبضهٔ قضا و قدر ماه و آفتاب

22 بادا نگون لوای بقای عدوی تو چونان که در میان شمر ماه و آفتاب

23 از روی و رای تست شب و روز بر فلک دیده بها و یافته فر ماه و آفتاب

24 از طارم سپهر به چشم مناصحت در دولت تو کرده نظر ماه و آفتاب

عکس نوشته
کامنت
comment