1 از بحر کف تو چون برامد تیغت نشگفت که پر ز گوهر آمد تیغت
2 از بس که دوید در قفای دشمن از تیزی خویش در سر آمد تیغت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اگر امروز آن بتم همدم نیاید نصیب جان من جز غم نیاید
2 نیامد دوش و جانم بر لب آمد ز بیم آنکه امشب هم نیاید
1 هر شبی از سر شک من، دامن خاک تر شود شاد شوم اگر ترا ، از غم من خبر شود
2 بی تو تنم ز لاغری، گشت برای صفت که گر دست در آه من زند، تا بستاره برشود
1 دلبرم سوی سفر خواهد شد کا رمن زیر و زبر خواهد شد
2 دل خون گشته ام اندر پی او از ره دیده بدر خواهد شد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به