- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از قید عهد بنده تو خود رسته بودهای عهدی نهفته هم به کسی بسته بودهای
2 خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش در بزم کرده آن چه توانسته بودهای
3 مرغ دل آن نبود که ناید به دام تو گویا تو بیمحل ز کمین جسته بودهای
4 آوردهای بپرسش حالم رقیب را خوش ملتفت به حال من خسته بودهای
5 گفتن چه احتیاج که غیری نبوده است در خانهٔ دلم که تو پیوسته بودهای
6 گفتی دلت که برده ندانستهام بگو در دلبری تو این همه دانسته بودهای
7 در برم بهر خدمت شایسته رقیب ای محتشم تو این همه بایسته بودهای