از در بسته و دیوار بلند تو به تنگ از جامی غزل 213

از در بسته و دیوار بلند تو به تنگ

1 از در بسته و دیوار بلند تو به تنگ آمده با در و دیوارم ازین غصه به جنگ

2 گفته ای شب در ما چند زنی این نه درست از دل سخت تو بر سینه همی کوبم سنگ

3 تا به گوش تو رسد ناله من می خواهم که به بزم تو کنم از رگ جان رشته چنگ

4 داده ام دل به تو از صورت مژگان تو پر بسته ام بر کمرت ترکشی از تیر خدنگ

5 چه کنم چاره که کردند درین لجه نیل گوهر وصل تو را تعبیه در کام نهنگ

6 نبرد نقش خط سبز تو را گریه ز دل نشود پاک به شستن ز رخ آینه زنگ

7 نام جامی چه بود ننگ همه بدنامان رند رسوا شده از نام نکو دارد ننگ

عکس نوشته
کامنت
comment