-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سینه دل رمید و بزلف تو رام ماند مرغ از قفس پرید و گرفتار دام ماند
2 می گفتمش غم دل و، عمدا نکرد گوش؛ تا غیر آمد و، سخنم ناتمام ماند!
3 از ساقی سپهر فغان، کز جفای او دوری بسر نرفت که جم رفت و جام ماند
4 ماهی ز طرف بام برآمد که تا سحر بس چشم چون ستاره بر ان طرف بام ماند!
5 خسرو ز جام رشک ندانم چه زهر ریخت فرهاد را بکام، که خود تلخکام ماند؟!
6 افسوس کآذر از ستم یار بیوفا جان داد، لیک ازو نه نشان و نام نماند