از بصیرت جوش اشکش بسکه از جویای تبریزی غزل 455

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد

1 از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد آفتاب از پردهٔ چشمم توان غربال کرد

2 می کند با هستی حیرت نصیب بزم عشق دوری او آنچه در آیینه با تمثال کرد

3 باده ام را ریخت بر خاک و مرا کشت از خمار محتسب خون مرا آخر چنین پامال کرد

4 در بهاران هر قدر بر مستی بلبل فزود جام گل را از شراب رنگ مالامال کرد

5 بسکه در وحدت سرای عشق یک رنگ تو شد باده نوشیهای جویا گونه ات را آل کرد

عکس نوشته
کامنت
comment