-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 از فروغ چهره، گلخن را چو گلشن میکند از نگاه گرم، شمع کشته روشن میکند
2 گر به دامانم غباری نیست از خاک رهش این همه گرمی چرا اشکم به دامن میکند
3 حسن او از گریهٔ من دارد این رونق، که آب در چراغ لاله و گل، کار روغن میکند
4 از خزان گل غافل افتادهست، چون ابر بهار من بر او میگریم و او خنده بر من میکند
5 شیشهام از بس که با سنگ است سرگرم نیاز سجده پنداری به پیش بت برهمن میکند
6 نیست جز آهستگی با تیزمغزان چارهای رشتهٔ هموار، جا در چشم سوزن میکند
7 دشمن خود را نمیخواهیم سرگردان سلیم شیشهٔ ما گریه بر سنگ فلاخن میکند