-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از ابتدا که لشکرِ ارواح برنشست عقل از سپاهِ عشق هزیمت کنان بجست
2 اهلِ قیاس پس روِ عقلِ گریز پای ما در بُلوک عشق فتادیم می به دست
3 در پوستینِ شیوۀ ما اوفتاده اند قومی خیال بازِ هوس نا ِک خود پرست
4 گر می خوریم و گرنه تفاوت نمی کند ما بر قرارِ خویش همان واله ایم و مست
5 از گل سرشته کالبدِ آدمِ صفی ترکیب ما ز دُردیِ خم خانۀ الست
6 ما توبه بسته در سرِ زلفِ بتان و حسن آورده باز در سرِ زلفِ بتان شکست
7 بر من چه اعتراض که مأمورِ فطرتم ای مدّعی به دستِ کسی اختیار هست
8 تشنیع بر نزاری و او خود شکسته وار هرگز به نام و ننگ نبوده ست پای بست
9 ماییم و کُنجِ فقر و می و گنجِ مسکرات تا گنبدِ سپهر شود هم چون خاک پست