از خزان برگ رزان ریزان شد ای گل چهره از جامی غزل 459

از خزان برگ رزان ریزان شد ای گل چهره خیز

1 از خزان برگ رزان ریزان شد ای گل چهره خیز یاد کن از برگ ریز عمر و می در جام ریز

2 شد زرافشان فرش مینارنگ می سازد سپهر ز ابر پرویزن که گردد بر سر زر سیم بیز

3 باغ شد بی برگ و اکنون هم خوش آهنگان باغ می کنند آهنگ لیک از باغ آهنگ گریز

4 سبزه موقوف بهار آمد به زیر گل بلی خفتگان باغ دارند انتظار رستخیز

5 هر گل راحت که گلبن داد مستان را به دست می نهد در راهشان امروز صد خار ستیز

6 سرو ماند آزاد ز آسیبی که گل‌ها را رسید باد عمر سروران گو رو به باد این ریز و بیز

7 زود خواهد بود کآرد خار بهر اهل راز همچو جامی صد گل معنی برون از طبع تیز

عکس نوشته
کامنت
comment