از سر کوی تو هر کو بسلامت از آشفتهٔ شیرازی غزل 288

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

از سر کوی تو هر کو بسلامت میرفت

1 از سر کوی تو هر کو بسلامت میرفت خود به پیش و زپیش خیل ملامت میرفت

2 خضر از میکده چون رفت پی آب حیات دردهان کرده سر انگشت ندامت میرفت

3 ماند پا در گل و یک جوی سرشکش بکنار سرو چون دید که با آن قد و قامت میرفت

4 خون مردم همه آن چشم سیه ریخت ولی بوسه آن لب شیرین بغرامت میرفت

5 یک فروغ از خم می تافت بطور سینا موسی آنجا زپی کسب کرامت میرفت

6 همه آفاق بود پر زنشان لیلی از چه مجنون پی آثار و علامت میرفت

7 اختر سعد می و بیت و شرف جام بلور زاهد از دیدنش از بیم شئامت میرفت

8 شکوه زلف وی و شام فراق آشفته صحبتی بود که تا روز قیامت میرفت

9 هیچ مشکل نگشاید زمسک تا بسماک این سخنها بسر انگشت امامت میرفت

عکس نوشته
کامنت
comment