1 از کوی عشقت ای بت دلجوی دیگران رفتم که جا کنم به سر کوی دیگران
2 چون بینمت به غیر، که دیدن نمی توان تیر ترا نشسته به پهلوی دیگران
3 در مذهب دلم که سجود تو می کند محراب کج بود خم ابروی دیگران
4 لاف از نسب مزن که به مانند آینه آدم نمی شود کسی از روی دیگران
5 در عاشقی چه فیضی ببیند ز دل سلیم؟ تعویذ خویش بسته به بازوی دیگران