1 از فوق، ورای آسمان بودم من وز تحت، زمین بیکران بودم من
2 عمریم جهان باز همی خواند به خویش چون در نگریستم جهان بودم من
1 غم بسی دارم چه جای صد غم است زانکه هر موییم در صد ماتم است
2 غم نباشد کانچه پیشان است و پس کم ز کم نبود نصیبم زان کم است
1 عشق تو ز اختیار بیرون است وصل تو ز انتظار بیرون است
2 چون با تو نهم قرار وصلت چون کار تو از قرار بیرون است
1 شادی به روزگار شناسندگان مست جانها فدای مرتبهٔ نیستان هست
2 از ناز برکشیده کله گوشهٔ بلی در گوش کرده حلقه معشوقهٔ الست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند