از آن تنهایی ملک غریبی شد از هلالی جغتایی غزل 6

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را

1 از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را

2 ز دست ما اگر پا بوس خوبان بر نمی آید همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس مارا

3 براه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب که هوش رفته باز آید بفریاد جرس ما را

4 بآب چشم ما پرورده شد خار و خس کویش ولی گلهای حسرت میدمد زان خار و خس ما را

5 گر از دل هر نفس این آه عالم سوز برخیزد کسی دیگر نخواهد ساخت با خود همنفس ما را

6 ز دست ما کشیدی طره و صد جا گره بستی که کوته گردد و دیگر نباشد دسترس ما را

7 هلالی، روزگاری شد که دور از گلشن رویش فلک دل تنگ میدارد چو مرغان قفس ما را

عکس نوشته
کامنت
comment