- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
2 ز دست ما اگر پا بوس خوبان بر نمی آید همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس مارا
3 براه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب که هوش رفته باز آید بفریاد جرس ما را
4 بآب چشم ما پرورده شد خار و خس کویش ولی گلهای حسرت میدمد زان خار و خس ما را
5 گر از دل هر نفس این آه عالم سوز برخیزد کسی دیگر نخواهد ساخت با خود همنفس ما را
6 ز دست ما کشیدی طره و صد جا گره بستی که کوته گردد و دیگر نباشد دسترس ما را
7 هلالی، روزگاری شد که دور از گلشن رویش فلک دل تنگ میدارد چو مرغان قفس ما را