- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از شش جهتم شکوه زند موج خموشم در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
2 سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم
3 بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش تا جمله بدانند که من بیهده کوشم
4 تزویر خرم بهر دو عالم به وکالت هر گاه که در کوی ریا زهد فروشم
5 تا فتنهٔ فردای قیامت نشناسی این مغبچه امروز ببین بر سر دوشم
6 از دردکشان شو که من غمزده، عرفی تا بودم از آن جمع نه غم بود نه هوشم