1 از دیدن خلق، دیده بی دوست بدوز وز صحبت بی دلی ز دل کینه بتوز
2 ماننده ابر و شمع، از این پس شب و روز بی دیده همی گری و بی دل می سوز
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای با تو دلم همه وفا کرده با من دل تو همه جفا کرده
2 نه عهده عاشقی به سر برده نه وعده مردمی وفا کرده
1 اگر ندیده ای از مشک پیش لاله سپر همی نگر به سوی آن دو زلف لاله سپر
2 رخش همی به دی از لاله نوبهار کند اگر حذر کند از چشم بد رواست حذر
1 گر نه بر آن روی چو دیباستی عاشقی و عشق نه زیباستی
2 دیبه اگر روی تو را ماندی بس دل من عاشق دیباستی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به