از رخ شاهزاده گلخنیی از جامی هفت اورنگ 40

از رخ شاهزاده گلخنیی

1 از رخ شاهزاده گلخنیی یافت در دل ز مهر روشنیی

2 شد چو از ره سواره بگذشتی گلخنی در نظاره گم گشتی

3 چو در آمد ز درد عشق ز پای ساخت در تنگنای گلخن جای

4 چند گه شاهزاده ره پیمود گلخنی در نظاره گه ننمود

5 به لطافت بهانه ای بر ساخت مرکب خود به سوی گلخن تاخت

6 گلخنی چون لقای شاه بدید نقد هستی به پای شاه کشید

7 چشم و دل بر جمال جانان دوخت ژنده اش ز آتشی که بود افروخت

8 شعله از ژنده در تنش آویخت او ز دیدار شه نظر بگسیخت

9 داشت حیران به روی دوست نظر نه ز تن نی ز ژنده داشت خبر

10 شه ز رحمت به سوی او چو شتافت غیر خاکسترش به جای نیافت

عکس نوشته
کامنت
comment