- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از رخ شاهزاده گلخنیی یافت در دل ز مهر روشنیی
2 شد چو از ره سواره بگذشتی گلخنی در نظاره گم گشتی
3 چو در آمد ز درد عشق ز پای ساخت در تنگنای گلخن جای
4 چند گه شاهزاده ره پیمود گلخنی در نظاره گه ننمود
5 به لطافت بهانه ای بر ساخت مرکب خود به سوی گلخن تاخت
6 گلخنی چون لقای شاه بدید نقد هستی به پای شاه کشید
7 چشم و دل بر جمال جانان دوخت ژنده اش ز آتشی که بود افروخت
8 شعله از ژنده در تنش آویخت او ز دیدار شه نظر بگسیخت
9 داشت حیران به روی دوست نظر نه ز تن نی ز ژنده داشت خبر
10 شه ز رحمت به سوی او چو شتافت غیر خاکسترش به جای نیافت