از پیر همت و کرمی ای جوان طلب از سعیدا غزل 64

از پیر همت و کرمی ای جوان طلب

1 از پیر همت و کرمی ای جوان طلب چون تیر قوت و مددی از کمان طلب

2 ای دادخواه دست به دامان عشق زن هر حاجتی که هست از این خاندان طلب

3 کس بی نصیب روزی خود را نمی خورد اول بیار قسمت و آن گاه نان طلب

4 موقوف امر توست دل و جان و هر چه هست بیرون شو از نقاب و حجاب و روان طلب

5 دیگر نماند تاب نگاه پریوشان ز این مردمان بیا و سعیدا امان طلب

عکس نوشته
کامنت
comment